شاعرانه/ چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج- گر رساند بر فلک، باشد همان دیوار کج چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج گر رساند بر فلک، باشد همان دیوار کج می کند یک جانب از خوان تهی سرپوش را هر سبک مغزی که بر سر می نهد دستار کج زلف کج بر چهره خوبان قیامت می کند در مقام خود بود از راست به، بسیار کج راستی در سرو و خم در شاخ گل زیبنده است قد خوبان راست باید، زلف عنبر بار کج نیست جز بیرون در جای اقامت حلقه را راه در دلها نیابد چون بود گفتار کج فقر سازد نفس را فلک، ,دیوار ,رساند ,معمار ,زمین ,گذارد ,همان دیوار ,باشد همان ,فلک، باشد ,زمین معمار منبع
درباره این سایت