قند پارسی/پادشاهی و درویشی وقتی پادشاه محمود از غزنین برخاست و بـه زیارت، روبه صومعه شیخ نهاد، چون از در صومعه درآمد و درود کرد، شیخغابوالحسن خرقانیف جواب داد اما برپا نخاست. پس، چون وقت رفتن رسید، شیخ برای او بـه پا خاست. محمود گفت؛ «اول کـه آمدم التفات نکردی، اکنون برپا می خیزی؛ این همه ی کرامت چیست و ان چه بود؟»شیخ گفت؛ «اول، در خودبینی و خودخواهی پادشاهی و بـه امتحان درآمدی، و آخر، در فروتنی و درویشی میروی – کـه آفتاب دولت درویشی بر تو تافته اسـت. درویشی ,پادشاهی ,پارسی پادشاهی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فارسی mehr هر کتاب، فرصت یک زندگی تازه فناوران شهر امن لیست مراکز سونوگرافی تهران dtheange قفس فیلم ارزانی